کودکان باید چیزهای زیادی را یاد بگیرند. میتوان گفت این هدف کودکی آنان است: این که کودکان زمانی را در امنیت کافی برای یادگرفتن ارتباط با دیگران، این که دنیای اطرافشان چگونه مکانی است، جامعه آنان چه ارزشهایی را برای آنان مهم میداند و...، بگذرانند. با توجه به مقدار اطلاعاتی که کودکان باید جذب کنند، معقول به نظر میرسد که آنها بیشترین زمان ممکن را صرف مطالعه ی جدی مسائل دنیای واقعی و مشکلات آن کنند.
اما، هر کسی که مقداری با کودکان سر و کار داشته باشد میداند، آنها واقعا دانش پژوهانی جدی و با تمرکز به نظر نمیرسند! در عوض، کودکان مقدار زیادی از وقتشان را صرف سرود خواندن و دویدن و به هم ریختن اطرافشان – که در واقع بازی کردن آنهاست – میگذرانند. آنها نه تنها با بازی های اکتشافی شان لذت زیادی را از کشف ساختار واقعیت به دست می آورند، بلکه کودکان (همانند بسیاری از بزرگسالان) عمیقا مجذوب بازی ها و داستان های غیر واقعی میشوند. آنها وانمود میکنند قدرتهای خارق العاده ای دارند، و تعامل با موجودات خیالی همانند پریان دریایی و اژدها را تصور میکنند.
برای زمانی طولانی، والدین و محققان فرض میکردند که گریزهای خیال کودکان به مسائل غیرواقعی، در بهترین حالت، زمان هایی بی خطر برای تفریح – و شاید ضروری برای تخلیه انرژی کودک – هستند، اما هدف خاصی ندارند. در بدترین حالت، برخی فکر میکنند این مسئله موجب انحراف تمرکز کودکان از امر مهم فهم دنیای واقعی و نمودی از ناتوانی ناسالمی در تشخیص مرز خیال و واقعیت است. اما تحقیقات جدید در خصوص رشد و تحول کودکان نشان میدهد کودکان نه تنها به خوبی میتوانند واقعیت را از خیال تفکیک کنند، بلکه علاقه آنها به وقایع تخیلی میتواند برای یادگیری آنها نیز مفید باشد.
این چشم انداز پس از برنامه ای برای آموزش واژگان به کودکان پیش دبستانی به دست آمد. واژگان جدید در فعالیت داستان خواندن مشترک ارائه شده و در یک بازی که توسط یک بزرگسال هدایت میشود، معانی آنها تکرار شده و مستحکم میشوند.
این برنامه موفق بود و کودکان واژگان ارائه شده را پس این برنامه آموزشی آموختند. اما آنچه بسیار جالبتر از این بود، تفاوت دو گروه از کودکان در این مطالعه بود: گروهی که داستانهایشان مربوط به مضامین واقع گرایانه بود، مانند آشپزی، و آنها که داستانهایشان مربوط به مضمونی خیالی میشد، مانند اژدها. در ابتدای این مطالعه، کودکان واژگان کمتری از داستانهای تخیلی میدانستند، شاید به علت دشواری بیشتر این واژگان. اما دانش لغوی این کودکان در طول این برنامه به مقداری بالا رفت که برابر با دانش لغوی آنان از داستان های واقعی بود. در واقع کودکان از داستان های خیالی واژگان بیشتری نسبت به داستان های واقعی آموختند.
این یافته شگفت آور است، از آنجا که تمامی دانش ما را درباره یادگیری و انتقال دانش، به چالش میکشد. مطالعات متعددی در روانشناسی نشان داده اند که هر چه زمینه کابرد دانش به زمینه یادگیری آن شباهت بیشتری داشته باشد، یادگیری بهتر است. این مسئله قویا می طلبد که داستان های واقع گرایانه باید موجب یادگیری بهتر و یادآوری بهتر کودکان ، پس از دوره آموزشی، بشوند. اما این مطالعه دقیقا عکس این مسئله ی مورد انتظار را نشان میدهد. داستان های تخیلی، که شباهت کمتری به واقعیت داشتند، باعث یادگیری بیشتر کودکان شده بودند.
در مطالعاتی جدید این اثر تکرار شده است. کودکان اطلاعات مربوط به حیوانات را از داستان های تخیلی بهتر یاد میگیرند، تا داستان های واقعی. از طریق شیوه های مختلف پژوهش میتوان به این مسئله دست یافت که کودکان زمانی که متعجب و حیرت زده میشوند، اطلاعات جدید را بهتر دریافت میکنند، بنابراین داستان های خیالی از طریق نقض انتظارات آنها از دنیای واقعی، موجب این اثر میگردد.
شاید کودکان، در هنگام مشاهده رویدادهایی که درک آنها از کارکرد دنیای واقعی را به چالش میکشد، توجه و مشغولیت بیشتری به آن واقعه داشته باشند. به هر حال، اتفاقات داستان های تخیلی چیزی نیست که کودکان هر روز ببینند. به همین جهت، آنها توجه بیشتری به داستان میکنند، که به یادگیری بیشتر منجر میشود.
یک احتمال متفاوت و غنی تر آن است که زمینه دنیای خیالی با خود چیزی به همراه دارد که به طور خاص برای یادگیری مفید است. از این نگاه، داستان تخیلی چیزی بیش از جلب توجه بیشتر کودکان دارد. بلکه درگیر رویدادهایی غیر واقعی شدن میتواند باعث شود پردازش های عمیق تر کودکان فعال شود، دقیقا به این دلیل که نمیتوانند با این رویدادها مانند رویدادهایی که در واقعیت با آنها مواجه میشوند برخورد کنند.
آن ها باید به هر رویداد، با نگاهی تازه بنگرند، و فکر کنند آیا این رویداد متناسب با دنیای این داستان، و همچنین متناسب با قوانین واقعیت هست یا نه. این نیاز دائم به ارزیابی داستان میتواند موقعیت را برای یادگیری غنی و مناسب سازد.
گر چه برای کشف همه ی این احتمالات لازم است تحقیقاتی در آینده انجام گیرد اما آنچه اهمیت دارد آن است که این پژوهش میتواند رهنمودهای عمیقی برای آموزش به همراه داشته باشد. حتی اگر یادگیری بیشتر کودکان از داستان های خیالی تنها به توجه بیشتر آنان وابسته باشد، کماکان میتوان از این یافته برای طراحی محتوای آموزشی که موجب منتفع شدن همه ی کودکان شود، استفاده کرد.
منبع:
Weisberg, Deena Skolnick, et al. "Shovels and swords: How realistic and fantastical themes affect children's word learning." Cognitive Development 35 (2015): 1-14.
آرامش شما آرزوی ماست...